۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

هی... هی...


پس از آن که گلوی صاف شده‌ی خود را به دست طناب جلادان سپردیم، در اعتصابی سراسری شرکت جستیم، زندگی را، تلخی، کینه و عداوت و مبارزه‌ را تجربه کردیم، و همچنان راه پر رهرو کاروان شهیدان و آزادی را خواهیم پیمود.. تو ای دیکتاتور، تو ای مستبد! قلم و مبارزه‌ ما را نمی توانی بکشی، ما نابود شدنی نیستیم، ما امروز نسیمی هستیم، فردا طوفان و رعد و برقی خواهیم شد که سرای زرنگار شما را، جهالت و دیکتاتوری شما را با همین کودکان کتاب ندیده‌ و بی امکانات از بیخ و بن خواهیم کشید.. امروز که می خواستید خوی سرکش و خونخواه خود را با خون جوانان ما التیام دهید، ما را سپر بلای پایتخت نشینان قرار دهی، تا بلکه دهان و فریاد آن ها را کاه‌گل بگیرید، آن ها را بترسانید و خردادماه را با خون جوانان ما به باد فراموشی بسپارید، هی... هی... زهی خیال باطل... هی هی..