۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

در مناطق غربی کشور جنگ همچنان ادامه دارد.!


     

 
پس از مقاومت ۸ ساله مردم ایران، جنگ میان عراق و ایران در سال ۱۳۶۷ با خروج کامل ارتش عراق از خاک ایران پایان پذیرفت و درحال حاضر پس از گذشت ۲۰ سال وجود میلیون‌ها مین، بمب و گلوله‌های عمل نکرده زندگی مردمان سختی کشیده مناطق مرزهای غربی کشور را تهدید می کند.
خبرگزاری‌ها گزارش از برخورد روزانه ۲ نفر به‌ طور متوسط با مین و سالانه بیش از ۸۰۰ نفر را داده‌اند که در این میان تعداد بی‌شماری از این مصدومین به جمعیت معلولان کشور اضافه می‌شوند.
وجود مناطق آلوده در ۵ استان خوزستان، ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی که آلودگی آنان به انواع مین‌ها وسعتی معادل ۴/۳ میلیون هکتار و با تراکم بالغ بر ۱۶ میلیون مین برآورد شده است ایران را در ردیف دومین کشور آلوده به مین بعد از مصر قرار داده است. مطابق با آمار اعلام شده از سوی سازمان ملل متحد، حدود ۱۵-۲۰ هزار نفر هر سال بر اثر مین‌های زمینی و مهمات منفجر نشده که در بیش از ۹۰ کشور دنیا پراکنده‌اند، کشته یا معلول می‌شوند که بیشتر این قربانیان را کودکان، زنان و سال‌خوردگان تشکیل می‌دهند.
در ایران با توجه به سطح وسیعی از این آسیب مساله پاک‌سازی مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. «شورای ملی هماهنگی مین زدایی» در سطح کابینه به عنوان مقام مختار ملی با مسئولیت اخذ سیاست‌ها، استراتژی‌ها، بسیج منابع و نظارت کلی بر اجرای عملیات مین زدایی تشکیل شده است.
با توجه به اخباری که در مورد مساله پاک‌سازی مین در دست است ۵۵ درصد از پاکسازی‌های انجام شده مربوط به دوران دفاع مقدس است و ما امروزه وارث ۴۵ درصد آلودگی‌های وابسته به دوران جنگ هستیم که حجم بالای آلودگی این مساله را از بعد استانی آن خارج نموده و در سطح ملی نمایان ساخته است زیرا که اصلی‌ترین مانع توسعه مناطق الوده مساله پاک‌سازی است که منجر به آسیب در حوزه اقتصادی کشور می‌شود.
امروز دست اندرکاران امر پاکسازی معتقدند که مناطق الوده به مین به دوبخش استاندارد نظامی و غیر نظامی تقسیم می شودو کارایی پاکسازی نظامی در صورتی که در دوران بحران و جنگ صورت بگیرد عالی ترین استاندارد است اما پاکسازی به دلیل اینکه به مرور زمان فرسایشی میشود و این مین، گلوله و یا بمب تحت شرایط محیطی‌اش تغییر کرده و در اثر سیلاب‌ها جابه‌جا می‌شود، شیوه غیر نظامی به کار می‌آید. چرا که هرچه زمان می‌گذرد تهدیدات آلودگی نیز بیشتر می‌شود؛ یعنی مینی که زمانی به راحتی می‌شد خنثی شود و حتی آن را انبار نمود امروزه اجازه نزدیک شدن به آن را ندارید. مگر این‌که در همان حال و محل منهدم شود و یا به سختی منتقل شود و چیزی با نام خنثی کردن کمتر معنی می‌دهد.
این در حالی است که ارزیابی‌های به عمل آمده نشان می‌دهد که برای خنثی سازی ۱۶ میلیون مین و مواد منفجره باقی مانده از جنگ، ۴۰۰ میلیارد تومان هزینه لازم است، در حال حاضر بودجه‌ای معادل سالانه ۱۵ میلیارد تومان برای پاکسازی مناطق آلوده در نظر گرفته شده است که این میزان بودجه بیش از ۵ سال کار را می‌طلبد.
نام استان مناطق الوده (Mine contaminated area )هکتار درصد مرگ و میر درصد مجروحین
ایلام ۱,۷۰۰,۰۰۰ %۲۵٫۷ %۲۰٫۶
خوزستان ۱,۳۸۰,۰۰۰ ۲۱٫۱% ۱۸٫۸ %
کرمانشاه ۶۹۱,۰۰۰ ۳۰٫۸% ۳۱٫۹%
آذربایجان غربی ۵۹۰۰۰ ۷% ۱۴٫۲%
کردستان ۱۴۸۰ ۱۵٫۴% ۱۴٫۵%
مسئله :
جنگ ,در مناطق جنگی، هنوز ادامه دارد
شاید این جمله را شنیده باشید بسیاری نیز بعد ازشنیدن این مسئله که کسی روی مین پایش را، دستش را و یا جانش را از دست داده است تعجب می‌کنند و می‌گویند مگر مین وجود دارد؟ ولی شواهد موجود نشان می‌دهد که جنگ هنوز ادامه دارد ولی به شکلی پنهان و خانگی مانند سایه مرگ بر بالای سر خانواده‌هایی که بازگشته‌اند به این مناطق تا دوباره زندگی‌شان را در خانه خودشان از سر بگیرند.
پس از گذشتن از جاده‌ی پر پیچ وخم و گلوگاه‌های خطرناک که با ریزش باران مه‌آلود بود وارد استان ایلام –شهر مهران شدیم.
ایلام استانی همیشه محروم، در ادبیات تحقیق و توسعه همواره نامش شنیده می‌شود. به خصوص از منظر پژوهش مسائل زنان ایلام با بالاترین درصد و آمار خودسوزی زنان در ایران، استانی با داشتن سیل عظیم بیکاران و در عین حال منطقه‌ای با پتانسیل بالا از منابع طبیعی، دشت‌های وسیع، زمین‌های سرسبز کشاورزی، مناطق و میدان‌های نفتی، اما، حتی در سال‌های سازندگی نیز مین‌ها اجازه نداده‌اند که پروژه‌های بزرگ نفتی چنگوله، تپه شهدا (بین مهران و ایلام) توسعه پیدا کنند و اما مردم هنوز محروم و آسیب دیده علاوه بر آن‌که، حال نیز درگیر مسائلی هستند که یادگار جنگی ۸ ساله است.
شهر مهران، باز شدن کربلا و رفتن صدام حسین امکان رفت وآمد زائران را فراهم کرده است اگر مرزها باز باشند و مشکلات کشور عراق مسافرین را تهدید نکند، مهران می تواند هر روزه پذیرای بسیاری از زائرین کربلا باشد همانطور که به سوی مهران پیش میروی در کنار جاده تابلوها را می‌بینی فقط ۲۰۰ کیلومتر تا کربلا.
ساختمان‌های مهران تازه ساز است ولی از روی معماری آن می‌توانی بفهمی که دل و دماغ زیادی برای خوب ساختن نبوده است و یا این‌که پول کافی نمی‌دانم! شهر بعد از تاریکی هوا خاموش باش است ولی در صبح نیز رونق زیادی را نمی توانی ببینی.
اهالی به نظر خسته‌اند هنوز هم هر کسی که بخواهد آن‌ها می‌ایستند و خاطرات فرار خود را از خانه و کاشانه‌شان تعریف می‌کنند که چطور حتی با پای پیاده و برهنه تمام زندگی خود را واگذاشته و از روی کوه‌ها به سمت ایلام فرار کرده‌اند حتی حافظه آنان کوچکترین اتفاقات و تحرکات عراقی‌ها را به یاد دارد.
شهر مهران هنوز هم مترصد خطر است آنان یکبار در زمان پیشروی عراق کوچ کرده‌اند. بار دیگر از دست هواپیماهای آمریکایی و جنگ‌های داخلی عراق، می‌گویند ما حتی نور انفجارها را در عراق می‌دیدیم، عدم اعتماد به ثبات منطقه را از روی وسایل و اجناس و همچنین دکور مغازه ها و فروشگاه‌ها می‌توان دید همه چیز جوری چیده شده است که بتوان سریع جمعش کرد.
مردم در زمان بعد از وقوع رویدادهای آسیب‌زا به مانند جنگ دائما می‌ترسند که حوادث دهشتناک بیشتری روی دهد. از آنجا که مردمی که تجربه حوادث آسیب‌زا را داشته‌اند، با توجه به هوشیاری بسیار شدیدی مترصد خطر هستند، این احتمال وجود دارد که از شرایط معمولی نیز تصور اشتباهی دارند و یا آن‌ها را اشتباه تفسیر می کنند. اگر رفتار انان را مورد مشاهده قرار دهیم خواهیم دید که به زندگی روزمره و متداول خود ادامه می‌دهند اما، نسبت به قبل، خود را به فعالیت‌های ساده تر محدود کرده‌اند.
نمادهای اصلی میادین شهر سمبل‌هایی از زمان جنگ است و میدان اصلی آن یک نارنجک بزرگ است که ما برای بازدید مناطق آلوده به مین یعنی روستاهای چالاب، چنگوله، شهرک اسلامیه و بن رحمان از آن گذشتیم. در سمت راست مسیر امامزاده‌ای بود که به نظر می‌رسید محل بسیاری از خاطرات اهالی این منطقه و تنها مونس و پناهگاه آن‌ها است. در طول مسیر دشت‌های وسیع و زیبا در دو طرف بودند که هرچند گاهی سیاه چادری بروی ان خودنمایی می‌کرد.
در طول راه همراهانمان که خود از اهالی این مناطق بودند و به عنوان راهنما به ما کمک می‌کردند یادآور مشکلات مردم در این مناطق بودند و شرح مشکلات، مسائل این افراد را بازگو می‌کردند که نشان از وجود بسیاری از مسائل داشت از جمله مشکلات اهالی برای گذارن زندگی و اشتغال که مصدومیت و یا از دست دادن سرپرست خانوار بر اثر مین به آن می‌افزود.
آنان از نامشخص بودن وضعیت حقوقی مصدومان و کشته شدگان صحبت کردند، معلوم نیست که افرادی که دچار حادثه می شوند آیا جانباز هستند یا نیستند؟ پرونده این افراد در بنیاد شهید با وجود مصوبه قانونی در فرایند اداری بی پاسخ می‌ماند و یا به آن‌ها گفته می‌شود که چرا بدون اجازه و خود سرانه وارد مناطق الوده شده‌اید!
پس نمی‌توانید از خدمات بنیاد شهید و بنیاد جانبازان استفاده کنید در حالی‌که بسیاری از مردم و آسیب دیدگان اظهار می‌دارند که کوچکترین علامتی برای نشان دادن منطقه نظامی به این افراد وجود نداشته و یا این‌که آن‌ها در زمین کشاورزی خود بوده‌اند و یا در مرتع، دام خود را به چرا برده‌اند که همیشه می‌بردند.
اهالی این مناطق عمدتا دامدار و کشاورزند و از این راه گذارن زندگی می‌کرده و می‌کنند بیشتر آنان مهارتی جز چوپانی و کشاورزی ندارند. جنگ آن‌ها را از خانه و کاشانه دور کرده و بعد از بازگشت آن‌ها شروع به ساختن دوباره منازل کرده‌اند ولی بعد از وقوع بسیاری از حوادث که علت بسیاری از آنان وجود مین است متوجه شده‌اند که هنوز موانعی برسر راه خود دارند که این موانع از جنس نیستی و آسیب دوباره هستند.
آنان ۳ دوره تجارب آسیب‌زا را پشت سر گذاشته‌اند که معادلات زندگی‌شان را درهم آمیخته است، تجارب آسیب زا از نوع جنگ و مین منجر به واکنش‌های روانشناختی شده که وقتی با معادلات اجتماعی و اقتصادی مناطق درهم آمیخته می‌شود، ملغمه‌ای از مشکلات و مسائل را به وجود آورده است که نام بیرونی آن فقر روز افزون مردم این مناطق است.
در مناقشات مسلحانه، اتفاقاتی نظیر توپ و خمپاره، بمباران، اشغال مناطق، قطع عضو کشته شدن افراد و… کودکان و بزرگسالان را در معرض تجارب آسیب زای مکرر قرار می‌دهد. چنین تجربه‌هایی، باورهای مردم درباره مصونیت شخصی خود، ثبات و قابلیت پیش بینی زندگیشان و حسن نیت اطرافیانشان را در هم می‌ریزد. این فجایع با تأثرات شدیدی همراه است که برای همیشه در حافظه حک می‌شوند اما برای همه انسان‌ها یکسان نیست.

عدم ثبات و توانایی پیش بینی و عدم درک حس نیت دیگران

مرد میانسالی که پایش را براثر اثابت با مین از دست داده بود.
اولین خانه‌ای که بازدید کردیم تا با فرد مصدوم خانواده و همچنین نحوه گذارن معیشت خانوار آشنا گردیم. مرد چوپانی که پای راستش را بر اثر اثابت با مین از دست داده بود. دارای همسر و فرزند می‌بود و به طور دسته جمعی با خانواده پدری زندگی می‌کردند. در منزل آنان مراسم عزاداری به شیوه مرسوم مویه کردن به طریق دسته جمعی توسط زنان برپا می‌بود. در اتاق سفید رنگی پذیرای ما شدند البته که فقط ما توانستیم مردان خانواده را ببینیم. در سال ۱۳۷۸ پایش را از دست داده بود تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی بود بعد از مدتی توانسته بود وام یک میلیون تومانی خودکفایی را بگیرد که در حال حاضر مشغول به دادن اقساط آن بود. وام را خرج خرید گوسفند کرده بود که در تنگنای اقتصادی خانواده همه آن‌ها را فروخته بودند، گله از هزینه‌های پروتز خود داشت که هر ۶ ماه یکبار باید آنرا چک می‌کرد و برایش هزینه بردار بود از اقوام کسی را برای کمک نداشتند و تنها بردارش نیز به مانند او یک پایش را بر اثر مین از دست داده بود و مشکلاتی مشابه با او داشت. تنها اقبال خانواده مهارت همسر در امر خیاطی بود که گذران زندگی را از این طریق انجام می دادند.
احساس سرخوردگی و سرشکستگی را از کار همسر در چهره مرد بود ولی به دلیل داشتن تجارب آسیب‌زا و مسائل اجتماعی از جمله نبود حایت و سرویس‌های خدمات اجتماعی به موقع، مرد از تکاپو برای آینده دست شسته بود به امید این‌که همسرش لقمه نانی را فراهم می‌کند.
تنها خواسته او اعلام جانبازی برای به دست آوردن لقمه نانی بیشتر و مستمری برای تأمین هزینه های درمان و نگهداری پای مصنوعی خود بود. آن‌ها هر شش ماه مبلغ ۱۲۰ هزار تومان برای تعمیر یا تعویض پروتز باید بپردازنند.
تجارب آسیب زا بر همه مردم یکسان نیست و به عوامل زیر بستگی دارد:
  • شدت
  • مدت استمرار
  • نزدیکی افراد به فجایع
  • تصورات، ارزیابی‌ها و تفسیر افراد از این فجایع
  • سن و میزان بلوغ
  • شخصیت
  • تجارب قبلی
  • حمایت اجتماعی
بسیاری از آنان، از جمله کسانی که سن کمتری داشته اند بارها و بارها رویدادها را مرور می کنند، غالبا تصاویر، صداها، بوها، مزه‌ها و تأثرات حسی مجزای دیگری که در هنگام حادثه تجربه کرده‌اند به آنان هجوم می‌آورد. در همین حال آنان از خسارات، تحقیرها و درماندگی خود دچار ترس و خشم شدیدی می‌گردند. دچار شدن به معلولیتی دائم باعث می‌شود که فرد خود را با آنچه که در گذشته بوده متفاوت احساس کند.
اینگونه افراد ممکن است که تفاوت خود را مایه شرمساری بدانند و نتوانند در فعالیت‌های خانواده و جامعه خود به طور معمول مشارکت کنند. آنان باور به خود و امید به زندگی را از دست می دهند و منزوی و افسرده می‌شوند. هرچه قربانیان جوان‌تر باشند در این شرایط خود را درمانده تر می یابند.
درماندگی و افسردگی همراه با شرمساری از معلولیت در میان نوجوانان و جوانان روستا(شهرک اسلامیه)
  • شیرین دختری که دستهایش را بهمراه خواهری که با ترکش بروی صورت زندگی میکند از دست داده است.
آنان خانواده ای هستند با ۴دختر و ۴ پسر کوچک و بزرگ که ۳ تن از دختران در سینین نوجوانی و جوانی، دچار حادثه با مین شده‌اند. مادری بی‌سواد و پدری از کارافتاده به همراه آنان زندگی می‌کنند برادارنشان نیز هرکدام سرگرم زندگی خانوادگی خودشان هستند. شیرین می گوید ندارند که به ما کمک کنند. کسی نیز از آنان حمایت نکرده است و آنان نیز به دلیل بی‌سوادی و عدم آگاهی از قوانین به دنبال حمایت‌های اجتماعی و اقتصادی نرفته‌اند و وقتی که اقدام کرده‌اند دیگر خیلی دیر شده بوده و گوش شنوایی نیز نیافته‌اند. خانواده در فقر اقتصادی و فرهنگی دست و پا می‌زند و آرزوی این دختران را به همراه مادر و پدر پیر به همراه خود می‌کشاند. آنان تا به حال به سختی روزگار را جلو برده‌اند، شیرین هر از گاهی به دست نداشته‌اش خیره می‌شود و بغض می‌کند او حتی امکان ازدواج را نیز از دست داده است.
دایی آن‌ها نیز آسیب دیده است او تنی پر از ترکش دارد که هر چند گاهی او را از پا می‌اندازد و اما پولی در میان نیست که بتواند به درمان خود بپردازد تا به خانواده خواهرش نیز کمکی کند. جنگ قدرت کار بدنی را نیز از او گرفته است.
زمانی‌که از شیرین سوال کردیم آرزویت چیست؟ جواب داد من را جانباز اعلام کنند (گریه می کرد) تا بتوانم نذر امام حسینم و خرج خانواده‌ام را بدهم. سومین آرزویش نیز داشتن یک تلویزیون بود تا در خانه سرگرم باشند و کمتر به خیال بافی و خاطرات تلخش فکر کند.
نمونه‌های زندگی مانند شیرین و خانواده‌اش نشان می‌دهد که عوامل اقتصادی، عدم حمایت‌های اجتماعی و نبود سرویس‌های خدمات رسانی به همراه اثرات روانی جنگ و حادثه آسیب‌زا چگونه تصورات، آرزوها و توسعه خانواده و بالطبع آن یک جامعه محلی را تهدید می‌کند.
زمانیکه فرد به درد و رنج شدیدی دچار شده است که عمدا توسط انسان دیگری ایجاد شده است، باورهایی در او درهم می‌شکنند که اساسی و پایه‌ای هستند: اعتماد او به همنوعان خود، احساس ایمنی و امنیت او، احساس عزت نفس و اعتماد به نفس او، تصور از شایستگی‌ها خود و تسلط بر امور تبعات طبیعی چنین وضعیتی خشم، اضطراب و نا امیدی است. حال این‌که در این مناطق بسیاری از مردمان در زمان جنگ با شجاعت خود از سرزمینشان دفاع کرده‌اند ولی بعد از آن خود به سبب همین دفاع فرزندان خود را به روی مین‌های خود کاشته از دست داده‌اند. بسیاری از آنان خشمی فرو خورده دارند که به دنبال راهی برای ابراز آن هستند. آنان حتی احساس فریب دارند چرا جنگیدیم و حال اینگونه شده است؟!

خشم،نا امیدی،عدم اعتماد به همنوعان خود

  • کدخدای سابق و ریش سفید محله، فرزند پسرش را هنگام چرا دام‌هایش از دست داده است.
قبل از ورودمان به خانه آن‌ها، راهنمایمان گفت در این منطقه هر خانواده‌ای یک چوپان نمونه دارد و پسر او یک چوپان نمونه بوده است.
خانواده آنان هنوز بعد از ۲ سال عزادار بود مادر خانواده به نظر بسیار افسرده می‌نمود، همه آنان از غم از دست دادن پسر جوان‌شان ناراحت و غمگین بودند. حتی این غم تازه مینمود زیرا با از دست دادن چوپان نمونه خانواده گله هم تنها شده بود و برای تأمین مخارج عزاداری به مدت یک سال فروخته شده بود. (تلفیقی از رسوم و مشکلات اقتصادی)
پدر و عمو هردو از داوطلبینی بودند که جنگیده بودند، تمام بحث‌ها و گفتگوهای آنان اثبات این مورد بود که این مین‌ها کاشته شده خود ایران برای جلوگیری از پیش‌روی عراقی‌ها بوده است ولی چرا کسی بعد از مرگ عزیزمان جوابگو نیست. آنان خشمی عمیق نسبت به دستگاه‌های زیربط در مساله پیگیری حقوق خانواده‌هایی داشتند که با مین آسیب دیده‌اند و شهید چرا آنان شهید نیستند؟ چه کسی به ما نشان داده بود آموزش داده بود و تابلو زده بود منطقه نظامی است وارد نشوید! ما در مزرعه و چراه‌گاه همیشگی خودمان بودیم. حالا از پسرم چیزی نمانده است. خودم جنازه‌اش را که تکه پاره شده بود جمع کردم.
سوال او این بود چه کسی به فکر ما است که در سن پیری بدون کمک و دستگیر بدون دام و منابع کشاورزی باید خانواده ای را بچرخانیم. کسیکه روزی کدخدای این روستا بوده است؟!
آنان همواره واقعه را یادآوری می‌کردند و نسبت به هرگونه فعالیت احساس بی علاقگی نشان می‌دادند. آنان همواره بدنبال جواب چرای خود بودند؟ در بسیاری از این وقایع و حوادث سوالات و چراها، انسان‌های باقی مانده را بیشتر از خود حادثه درگیر می‌کند. چرا من به جای پسرم نمردم؟چرا پسر من؟ همراه با این واکنش‌ها، احساس تبعیض و عدم عدالت از طرف ارگان‌های دولتی زیربط احساس خشم و عدم مشارکت را دوچندان می‌کند.
ما جنگیدیم وظیفه خودمان را ادا کردیم حالا نوبت آن‌ها است که از ما حمایت کنند.
در فعالیتهای مهم به شکلی خاص و مشخص، احساس بیگانگی و عدم علاقه به دیگران، احساس بی آیندگی مثلا اینکه فرد احساس کند از دیگر واکنش‌های نشان داده شده کاهش علاقه یا مشارکت که آتیه شغلی، ازدواج یا طول عمر معمولی نخواهد داشت.

احساس بی آیندگی و بیگانگی نسبت به خود و جامعه

  • خانواده‌ای که با داشتن ۳ فرزند دختر نوجوان پدر خود را
  • بروی مین از دست داده بود.
خانواده‌ای با داشتن چندین فرزند دختر کوچک پدر چوپان خود را در سال ۱۳۷۸ از دست داده بود. عموی آن‌ها نیز به همین ترتیب بر اثر اصابت با مین جان خود را با داشتن فرزندان بسیار از دست داده بود.
سرپرستی خانواده را مادران برعهده داشتند که مادر بزرگ پیر نیز به جمع آنان اضافه شده بود او نیز زمانی توسط پسرانش حمایت می‌شد. به مرور زمان خانواده برای امرار معاش دام‌های خود را فروخته بودند و در حال حاضر آن‌ها تنها با داشتن مستمری ماهی ۷ هزار تومان از طرف کمیته امداد زندگی می‌کردند. از آن‌ها سوال شد چگونه روزگار را با ماهی ۷ تومان می‌گذرانید مادر گریه کرد و بغض خشمگین دختر بزرگتر که به تازگی دیپلم گرفته بود ترکید.
بسیاری از شب‌ها را آن‌ها گرسنه می‌خوابند. دختران به تازگی امتحان دانشگاه داده‌اند یکی از دختر عموها دانشگاه پیام نور مهران قبول شده است. دختران با استعدادی که در محرومیت و فقر به سر می‌برند.
آن‌ها تحت فشار بردارهای بزرگتر از سهم الارث خانه پدری نیز بودند و مادر نگران از دست دادن تنها سرپناه دخترانش بود.
از دختران پرسیدیم که تا به حال چه کارهایی برای نجات از فقر کرده‌اند که آن‌ها از نداشتن حمایت برای یادگیری حرفه و مهارت صحبت کردند و این‌که چند بار حتی کدو کاشته یا پرورش قارچ داده‌اند ولی بی نتیجه بوده و یک جای کار خراب شده است.
نهایت آرزوی آنان نیز اعلام شهید شدن پدر و گرفتن مستمری ماهانه بود تا حداقل از رنج آن‌ها کاسته شود.
دختر از ما سوالی کرد که ما جوابش را می‌دانستیم یا نمی‌دانستیم؟
چرا در زمان انتخابات ما را می‌برند که شهید اعلام می‌کنیم ازتان حمایت می‌کنیم مستمری بهتان می‌دهیم؟ لایحه حمایت از مصدومین مین را به مجلس می‌بریم به ما رأی بدهید و بعد از رأی گیری ما فراموش می‌شویم ؟چرا ؟
این کلمات با بغض ترکیده و خشمی عمیق گفته می‌شد که جز تأثر و تأسف چیزی برای ما نداشت.
در هنگام خداحافظی مادر ملتمس کنان طلب کمک و حمایت می‌کرد تا اقتصاد خانواده‌اش رونق گیرد.
غیرنظامیان قربانی خشونت ممکن است به طرق مختلف از خود واکنش نشان دهند: برخی از آنان ممکن است در خود قدرت پرخاشگری پیدا کنند، برخی افسرده می شوند، اما برخی دیگر ممکن است خود را یار و یاور دیگران بیابند و با انتخاب هویتی کمک رسان، برای آسایش دیگران و حمایت از انان هر کاری که می توانند انجام دهند.
  • دخترانی به نام خطر
آنان به تشکل حمایت از مصدومین مین و پاکسازی مین پیوسته‌اند و به طور داوطلبانه کار می‌کنند- امدادگر
برای راهنمایی ما در منطقه و همراهی ما دو دختر از طرف کانون معرفی شدند که در منطقه به امر امدادگری و آموزش خطرات مین در میان عشایر و مردم پرداخته و چادر به چادر علائم و نشانه‌های مین را به کودکان و عشایر آموزش می‌دهند. همچنین آنان به یکی از شرکت‌های خصوصی پاکسازی مین که اتومبیل خود را برای بازدید از منطقه در اختیار ما گذارده بود برای امدادرسانی و پاکسازی کمک می کنند.
یکی از آنان برادر خود را بروی مین از دست داده است و به همراه خانواده خود زندگی می‌کند. او می‌گفت دیدم نمی‌توانم ببینم که دیگر دختران روستایم اعضای خانواده‌های خود را مانند من بروی مین از دست بدهند و درد و رنجی را مانند من تحمل کنند دست بکار شدم و به این کانون پیوستم و الان راضیم که بعد از آموزش‌های ما در چادرهای عشایر تلفات حدودا ۲۰ درصد کمتر شده است. البته در ابتدا خیلی همه مخالف بودند چون من یک دختر بودم و اهالی روستایم برایم حرف در می‌آوردند و مسخره ام می‌کردند ولی الان از زمانی که من شروع کرده‌ام و فعالیت می‌کنم به من می‌گویند دختری بنام خطر و من از خودم خیلی رضایت دارم.
در کنار خانه خودشان با سیم خاردارهای زمان جنگ باغچه ای درست کرده است و گل نرگس به عمل آورده است بیشتر از هرچیز امید را می توان در چشمهای او دید.
دختر جوان دیگری نیز بهمراه ما بود که با همسرش احساس تعهد اجتماعی به جامعه خود میکرد و در میان خانواده ای با پدری قدیمی و لی روشنفکر بزرگ شده بود او نمادی از تلاش و فعالیت بود. اگرچه در حیاط خانه آن‌ها نیز خمپاره‌های عمل نشده پیدا شده بود.
هر دو آن‌ها به امر شناسایی و تکمیل پرسشنامه برای افراد آسیب دیده از مین مشغول‌اند به امید روزی که از آنان حمایت شود تمام اطلاعات آنانرا نگه ثبت میکنند.
چیزی که باعث می شود آنان آینده خود را در جهت انهدام، نا امیدی یا امیدواری بر گزینند، بستگی به میزان همدلی، توجه و حمایتی است که نسبت به دیگران در خود احساس می کنند.
با توجه به آنچ که در بالا گذشت و مشاهدات صورت گرفته نشان می‌دهد که مساله‌ای که مردم ساکن در مناطق آلوده به مین را درگیر خود کرده است، تنها پاکسازی مین نیست، بلکه آثار و پیامدهای روانی اجتماعی جنگ و درگیر شدن با تألمات روحی حوادث ناشی از ان و نیز موانع سیاسی و سایستگذاری توسعه اقتصادی منطقه بصورت بالقوه و بالفعل مانند همسایگی با کشور ناارام عراق و. … را باید به دیگر موانع توسعه این مناطق اضافه نمود که قابل بررسی و تفسیر است. (احساس عدم امنیت سرمایه گذاری در سطح کلان)
بنظر می‌رسد که همین واقعیات مطرح شده خود موجب می شود تا زمینه کار برای حرفه‌های کمک کننده و طرح‌های این چنین به وجود آید و ضرورت آن دیده شود، تعهد اصلی جامعه، تقویت و جلب مشارکت و جذب آسیب پذیرترین گروه‌های جمعیتی خود است.
    • اقدامات صورت گرفته تا به حال :
درمورد مساله پاکسازی عمدتا برنامه دولت حمایت از شرکت‌های خصوصی پاکسازی مین است که عمدتا از کسانی تشکیل شده است که خود روزگاری در جنگ شرکت داشته‌اند و یا کارکنان ارتش و سپاه هستند که بازنشسته شده‌اند و در حال حاضر به کار پاکساری مین بطور خصوصی پرداخته‌اند.
سایر اقدامات نیز به منظور حمایت از مصدومین همان کمک‌های ناچیز کمیته امداد امام خمینی به صورت مستمری ماهانه و یا وام‌های خود اشتغالی با سقف یک میلیون تومان است.
سایر اقدامات نیز به صورت کمک‌های پراکنده به شکل‌های سنتی از جمله توزیع برنج و روغن و یا سایر اقلام برای کمک به خانواده‌های آسیب دیده است.
خدمات دیگر ارائه شده در غالب برنامه‌های سازمان‌های غیر دولتی در حال حاضر محدود به فعالیت یک کانون محلی که مرکز آن در ایلام است به نام کانون زینبیه که به امر آموزش با حمایت از سایر سازمان‌های غیردولتی درگیر از جمله حمایت از مصدومین مین ایران و یا با دعوت از کارشناسان خارجی عمدتا از کشور نروژ به صورت پلکانی آموزش دیده‌اند و در حال حاضر در منطقه فعال هستند.
انجمن حمایت از مصدومین مین ایران که مستقر در شهر تهران هستند برنامه‌ها و فعالیت‌های آنان متمرکز بر آموزش پرستاران، دوره‌های پیشرفت نجات حیات، توزیع کیف‌های احیا بین امدادگران آموزش دیده و ایجاد کمپ امداد رسانی به مصدومین جاده‌های استان ایلام است و نیز همکاری با دیگر سازمان‌ها در امر آموزش خطرات مین و نحوه برخورد و نجات مصدومین است.
باید به این نکته فکر کرد که کودک ۴ ساله‌ای که ۲ پایش را بروی مین نزدیک حوض کوچک حیاط خانه خود از دست داده است، چه آینده‌ای را برای خود متصور می‌شود و یا چه آینده‌ای در انتظار او است؟ حتما در نوار مرزی غرب کشور تعداد این کودکان کم نیستند.

فرزندان شما فرزندان شما نیستند

آنان پسرهاو دختران زندگی هستند که در پی خویش است

آنان به واسطه شما می آیند، نه از شما
و هرچندکه با شمایند،از ان شما نیستند
می توانید مهر و محبت خود را به انان بدهید،اما نه افکارخود را
زیراکه آنان افکارخود را دارند.
می توانید جسم آنان را درخانه جای دهید، اما نه روح انان را زیرا روح آنان در خانه فردا
زندگی می کند.
که شما حتی در رویا های خود قادر به دیدن آن نیستید.
شما ممکن است تلاش کنید مانند آن‌ها شوید اما نمی توانید آن‌ها رامانند خود نمایید،
زیرا زندگی به عقب نمی رود و در روز گذشته هم باقی نمی ماند.
شما کمانهایی هستید که از آن‌ها فرزندانتان
مانند تیرهایی زنده به سوی فردا روانه می شوند.
-خلیل جبران-پیامبر، ۱۹۲۱
[۱] – خبرگزاری ﻣﻬﺭ
[۲] -سردارولی زاده –خبرگزاری مهر ۱۳۸۵
[۳] -انجمن حامیت از مصدومین مین ایران
م. قاسمیان، مددکار اجتماعی
پایان پیام
منبع: http://hrhi.org/?p=84