این نوشتار در ابتدا قرار بود در کامنت دوست گرامی" آگاهی" و برای پست "چه باید کرد" می نوشتم. اما به سبب اینکه طولانی شد به عنوان یک پست در وبلاگ خودم نیز گذاشتم.
بحث داغ و لب سوز و جگر سوز و گردن آویز کنندهی امسال و پارسال، انتخابات ریاست جمهوری ایران است و این رشته هم چنان سر دراز دارد. در جریان کودتایی که - در بیشتر کشورها به وقوع می پیوندد- حضرتی از میان حضرات کاندید شده به عنوان رئیس جمهور اسلامی ایران انتخاب شد و به کلی در طی صد سال اخیر سر بیشتر ایرانیان را پایین انداخت. مخصوصا زمانی که به کشوری عزیمت می فرماید؛ من یکی از کلام زیبا و هجویات و هزلیات ایشان استفادهی مفید می برم.
اما تصور کنید...
تصور کنید الان آیت الله کروبی رئیس جمهور ایران شده باشد، وضعیت ایران رو به کدامین سمت و سو رو حرکت می کرد، آیا از دروغ پردازی های محمد خاتمی بهتر می توانست مردم را سرگرم نماید.؟ آیا جامعهی مدنی و مدینهی فاضلهی که ایشان نوید آن را می داد، ایشان بهتر می تواند چنین سرابی درست کند؟ آیا غیر از این است که ایشان در طرف راست مقام ولایت فقیه آیة خدا جناب خامنهای می نشست و تسبیح به دست ستایش گوی ولایت و فقاهت ایشان می شد؟
یا اینکه،
تصور کنید الان مهندس موسوی رئیس جمهور ایران شده باشد، وضعیت ایران رو به کدامین سمت و سو حرکت می کرد؟ آیا وضعیت حقوق بشر رو به افق روشنی حرکت می کرد؟ یا اینکه به خاطر مقابله با برنامههای وی، و به خاطر بی عرضه نشان دادن وی در امور کشورداری، اخلال در برنامههایش روا نمی دیدند؟ آیا ایران به همان درد دوران خاتمی گرفتار نمی شد، دورانی به نام قتل های زنجیرهای، مسائل کوی دانشگاه و غیره..
واقعیت اینست که این کشور یک کشور میلیتاریستی است که فرماندهان سپاه آن را می چرخاند و سرمایههای سپاه حرف اول در چرخهی کشورداری بازی می کند. و کسانی همچون خامنهای به عنوان مجری و جهت دهندهی سیاست های آن ها، به صورت عروسک خیمه شب بازی نقشی کارا و دیکتاتورمنشانه بازی می کند. کشوری که نهادهای خرد و کلانش برگرفته از حضور دین و ایدههای یک فرد بیابانگرد به نام محمد و سلاخی بازی های علی و مظلومیت نمایی های حسین باشد و بهترین برنامههای آتیهی کشور در دست میستر تایم(امام زمان) باشد، کشوری که در آن بیشترین نام کودکان اسم های عربی و برگرفته از دین باشد و در واقع دچار آسمیلاسیون کامل شده باشد، کشوری که کسانی به نام آخوند با طی کردن مدارج حوزه به عنوان کارشناسان اقتصاد و فلسفه و آموزش و فرهنگ و نوابغ هستهای ایفای نقش می کنند. چگونه می توان جیب های مالامال از پول های کلان و سرمایهگذاری های خارجی آن ها را کنترل کرد، در حالی که نام هایی هم چون صدور انقلاب و تبلیغ تشیع را بر این پروژهها گذاردهاند. باندهای شهرام ناظری و رفیق دوست و مرتضی خامنهای و دهها باند کوچک و بزرگ، هر یک به نوعی و با نامی جداگانه سعی در غارت و چپاول کشور را دارند و همیشه به مردم نوید ظهور امام زمان(میستر تایم) را، به عنوان امید به آینده و خرافات در دل جوانان می کارند.
هدف حضور کروبی و موسوی و یا احمدی نژاد ها نیست، این مهرهها همگی در جهت سیاست های ولایت فقیه حرکت می کنند و تنها دغدغهی آن ها جنگ قدرت است، نه کمک به مردم له شده در زیر فشار تورم و گرانی.
سلب آزادی، پایمال کردن حقوق اولیهی انسان ها، نبود آزادی پس از بیان، زندان بزرگ خبرنگاران و وب نگاران، اعتیاد به مواد مخدر، از شاخص های بارز این مملکت آخوند زده است.
ایجاد یک دگردیسی و رنسانس فراگیر لازم است که خانهی از پای بست ویرانه را به کاخ بلندبالایی با انواع فضایل تبدیل کرد.
کلام آخر اینکه کروبی همان خامنهایست، موسوی همان خامنهایست، احمدی نژاد همان خامنهایست، اما شرایط به هر کدام نقشی داده است که ناچار باید اجرا کنند.